درآمدی بر رویکردهای نظام آموزشی
سیاستگذاران در نظام آموزشی، مانند هر سیاستگذار در نظام دیگری، برای رسیدن به اهداف تعیین شده از ارزشهای مد نظر خود استفاده میکنند. ارزشها برای رسیدن به اهداف از رویکردهای متفاوتی بهره میبرند و بهواسطه آن رویکرد به نتیجه دلخواه میرسند. سیاستگذاران برای بدست آوردن ارزشهای مدنظر خود احتیاج به ابزارهایی دارند که آنها را به ارزش مدنظر نزدیک کند. در نتیجه سیاستگذاران باید روند ابزار، ارزش و هدف را در نظر گرفته و به واسطه رویکرد مناسب ارتباط بین آنها را مثمر ثمر سازند. در اصل رویکردها باعث برقراری ارتباط بین ابزار، ارزش و هدف میشوند. رویکردها در تمامی نظامها ثابت هستند و در هر نظام بسته به حیطه فعالیت، نقش خود را ایفا میکنند. این رویکردها هستند که یک نظام را منسجم میکنند و باعث میشوند آن نظام از خط سیاستی خود خارج نشود و به مقصد نهایی خود برسد. رویکردهای مختلفی در نظام آموزشی موجود در دنیا وجود دارند که به واسطه ابزارها، ارزشها و اهداف مختلفی را حاصل میکنند. برای پیبردن به یک رویکرد نظام آموزشی باید فلسفه حاکم بر آن را مورد بررسی قرارداد.
نظریات فلسفی تحت عنوان دو دیدگاه کلی مشخص میشوند، دیدگاه عقلگرایان یا خرد گرایان و دیدگاه تجربهگرایان یا حسگرایان و اختلاف و نظریات متضاد دانشمندان در طول تاریخ همواره متأثر ازاین دو دیدگاه کلی بوده است (رضوانیزاده، انواع حکومتها (۵)). در بررسی رویکردهای مختلف تمامی آنها را میتوان در این دو دسته از دیدگاهها تقسیم بندی کرد، ولی تفاوت آنها در نوع اجرای آن، تفکر و ایده بکارگیری در آن میباشد. یکی از مسائل حائز اهمیت در رویکردها تفکری است که در پس آن قرار دارد و باید به دقت مورد مطالعه قرار بگیرد، زیرا این تفکرات اگر انسانی نباشند ضربهی سنگینی به نظام آموزشی و نسلی که در آن به تحصیل و کسب علم میپردازند وارد میکنند. در ادامه به اختصار سه رویکرد آموزشی در دنیا را معرفی کرده و در مطالب بعدی به صورت مفصل به رویکرد در نظام آموزشی خواهیم پرداخت.
رویکرد انسانگرایی (اومانیسم/ Humanism):
رویکرد انسانگرایی در آموزش بر پایه آموزش سه عنصر فلسفه انسانگرایی طرح ریزی میشود. سه عنصر عبارتند از:
–تفکر انتقادی: بیشتر ذهن را آماده تحلیل و پردازش میکند و منطق بر آن استوار است.
–اخلاق مبتنی بر شفقت: انسانی مهربان، انعطافپذیر و متواضع تربیت میکند.
–مسئولیت شخصی: همواره انسان را به مسئولیتپذیری و پیشرفت سوق میدهد.
در زندگینامه آلبرت انیشتین (Albert Einstein) آمده است که او در زمان خود از دو مدرسه اخراج شده و به عنوان یک شاگرد تنبل شناخته میشد؛ اما در مرز سوییس و آلمان مدرسهایی وجود داشت که با رویکرد انسانگرا و بر مبنای دیدگاههای یوهان هانریش پستالوزی (Johann Heinrich Pestalozzi) نظریه پرداز، مربی علوم پرورشی و دانشمند سوئیسی اداره میشد. این مدرسه به تفاوتهای فردی و احترام به فردیت کودکان تأکید داشت و همچنین بازی و طبیعت دو رکن دیگر این مدرسه بود. آلبرت انیشتین در این مدرسه شکوفا شد و در نهایت یکی از دانشمندان بزرگ تاریخ شد.
رویکرد مونته سوری (Montessori):
مونته سوری یک پزشک ایتالیایی بود که مدتی با کودکان استثنایی رُم (Rome) کار میکرد و پس از مدتی از اینکار دست کشید و به ایجاد برنامه آموزشی برای کودکان طبیعی محلههای فقیر نشین رُم پرداخت. رویکرد مونته سوری بر اساس نظریات او درباره رشد کودک شکل گرفته است. او معتقد بود کودکی فرصت بسیار خوبی برای یادگیری است زیرا که کودکان با سهولت بیشتری میتوانند یاد بگیرند. سوری بر اساس این اندیشه محیط آموزشی را پدید آورد که به وسیله فعالیتها و وسایل ویژه، کودکان در سه دوره به یادگیری بپردازند، دوره اول: حرکتی یا تجارب عملی زندگی، دوره دوم: آموزش حسی یا تربیت حواس، دوره سوم: آموزش مهارتهای تحصیلی و مدرسه یا آموزش خواندن و نوشتن.
مونته سوری در دوره اول به مراقبتهای فردی مانند پوشیدن لباس یا درآوردن آن میپرداخت، او معتقد بود مراقبتهای شخصی اولین گام برای مراقبت از کودک است. سوری در این دوره به تعادل و هماهنگی بدن تأکید داشت و فعالیتهایی را برای کسب این نوع تجربیات ترتیب داده بود. همچنین سوری در دوره دوم به فعالیتهای حسی کودکان میپرداخت که باعث میشد کودک به واسطه تمرینات همیشگی مبتنی بر مشاهده، مقایسه و حس تشخیص، قوای عقلانی و ذهنی خود را پرورش دهد. سوری در این زمینه ابزارهای کمک آموزشی خلاقانهایی را طراحی کرد و در این خصوص بسیار مشهور است. مونته سوری عقیده داشت، هنگامی که کودکان تجارب اولیه مناسب را با استفاده از وسایل حسی کسب کنند، به نحو بهتری آماده گذر از مرحله حسی به مرحله درونی کردن اندیشهها میشوند، سوری به این نکته در دوره سوم میپرداخت (مونته سوری، ۱۳۵۰، نقل از مفیدی، ۱۳۹۳). در رویکرد سوری، بازی، اسباببازی، و استقلال عمل کودکان از رکنهای اصلی هستند به عنوان مثال، در این رویکرد الفبا را هیچکس به کودکان آموزش نمیدهد بلکه آنها الفبا را به وسیله بازی کردن با اسباببازیها فرا میگیرند.
رویکرد هایاسکوپ (High-Scope):
رویکرد و برنامه درسی هایاسکوپ با هدف کمک به کودکان مناطق محروم و در معرض خطر شکل گرفت. در مورد اهداف «هایاسکوپ» میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
-یادگیری از طریق ارتباط برقرار کردن با افراد، مواد، رویدادها و افکار
-تقویت استقلال، مسئولیتپذیری و اعتماد بنفس در کودکان
-طراحی و برنامهریزی فعالیتهای شخصی و انجام آنها و صحبت کردن در مورد آن با دوستان و معلم خود.
-تمرین بروز احساسات و ارتباط با دیگران در روابط ارزشمند.
-کسب دانش و مهارتها در حوزههای مختلف مانند: یادگیری، رشد عاطفی و اجتماعی، رشد بدنی و سلامت، زبان، مطالعات اجتماعی و…
در رویکرد هایاسکوپ نکاتی وجود دارد که این نکات نقش اصلی را در این رویکرد ایفا میکنند:
- یادگیری فعال: کودکان فعالانه در حال یادگیری هستند. کودکان با استفاده از حواس خود در مییابند که علاقهی آنها چیست و تا بزرگسالی آن کار را انجام میدهند.
- تعامل بزرگسالان و کودکان: همکاری بزرگسالان با کودکان، محیط امن برای یادگیری کودکان را به وجود میآورد.
- محیط یادگیری: این محیط بر اساس حمایت از انتخابها و علایق کودکان تقسیمبندی شده است.
- برنامه روزانه: مشخص بودن برنامه روزانه کودکان، آرامش خاطر را برای آنها فراهم میکند و باعث میشود که کودکان از برنامهی خود برای فردا اطلاع داشته باشند. برنامه روزانه در هایاسکوپ ثابت است.
- سنجش: سنجش در هایاسکوپ به صورت مشاهدهایی است، گروهی روزانه فعالیتهای کودکان را زیر نظر داشته و در رابطه با فعالیت آنها یادداشت برداری میکنند، این یادداشتها مشخص میکند که کودکان در چه سطحی از رشد و یادگیری قرار دارند.
- پرورش مهارتها: تجربههایی در هایاسکوپ برنامهریزی میشود که در آن تفکر مستقل، ابتکار عمل و خلاقیت آنها را پرورش دهد و این مهارتها را بیاموزند.
مطالعات نشان دادهاند که رویکرد هایاسکوپ، رشد سالم کودکان را ارتقا میدهد و برای آنها مزایای طولانیتری دارد و میتوانند به واسطهی این رویکرد آینده روشنتری داشته باشند.
نویسنده: میلاد نوابی