سیر تحول حکمرانی ـ قسمت یازدهم (تفکر سیاسی ادموند برک)
|
در مقالات پیشین به نقش تفکر بر مبنای نظام طبیعی اشاره شد که به شکل گستردهای در تفکرات اندیشمندان قرن هفدهم نمود پیدا کرده بود که از آن جمله میتوان به فلسفه فکری مونتسکیو (Montesquieu) و جان لاک (John Locke) اشاره کرد. نظام طبیعی در نظام فکری ادموند برک (Edmund Burke) نیز مطرح میشود که شکل متفاوتی از آن را نسبت به اندیشمندان قبل از خود ارائه میدهد که در نوشتار کنونی به بررسی و توضیح آن میپردازیم.
دئیسم یا خداانگاری فلسفه غالب در بسیاری از جوامع قرن هفدهم اروپا است |
پیش از ورود به موضوع اصلی این نوشتار ضروری مینماید پیرامون اصول و افکار حاکم بر اذهان عمومی در این دوران توضیحی ارائه شود چراکه در هر دورهای ارتباط حوزههای مختلف اعم از دین، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و جامعه و… انکار ناشدنی است که همین مسأله بر تمامی آراء و نظریات تمامی اندیشمندان تاثیر بهسزایی داشته است بهویژه مسائل مربوط به دین و مذهب. دئیسم (Deism) یا خداباوری فلسفه دینی حاکم بر قرن هفدهم در بسیاری از کشورهای اروپایی است که بر اساس آن اعتقاد به وجود خداوند به عنوان یک خالق و نه ناظم مدنظر قرار دارد. بر اساس این اعتقاد نقش دین به کلی مردود انگاشته شده و عقل انسان جایگزین آن میشود. تأثیر این دیدگاه در سیاست و حکمرانی را میتوان در تاکید بر عقل و همچنین نظام طبیعی مشاهده نمود، رویکردهایی که به شکل آشکاری در تقابل و تضاد با دین به ویژه کلیسا قرار داشتند.
در نظام فکری ادموند برک، جهان هستی به واسطه قوانین خلقت از یک نظم همیشگی برخوردار است که این قانون باید بر جامعه مدنی حکومت کند. نظام حاکم بر جهان همان نظام حاکم بر طبیعت است و نظام سیاسی نیز رابطهای تنگاتنگ با نظام حاکم بر جهان دارد که بر همین اساس در نهایت نظام طبیعت اصل اساسی تمامی حوزههای زندگی بشری را به خود اختصاص میدهد.
فلسفه سیاسی برک فصل مشترکی از وضع طبیعی و نظام مدنی را ارئه میدهد |
برک با اینکه وضع طبیعی را به عنوان اصل اساسی زندگی بشری مطرح میکند اما از طرف دیگر به نقش موثر قراردادهای مدنی در زندگی بشر اشاره میکند. از نظر برک هدف جامعه مدنی رسیدن به کمال انسانی و هدف جامعه طبیعی حمایت از حقوق فردی است که از نظر او جامعه مدنی به واسطه هدفی که دارد برتر و والاتر است. او خاطرنشان می سازد که حقوق مردم در جامعه بر مبنای وضع طبیعی نیست بلکه بر مبنای قرارداد شکل گرفته است.
به طورکلی، ادموند برک دو نظام طبیعی و مدنی را مورد بررسی قرار داده و معایب و مزایای هر دو نظام را به چالش کشیده است. منتهی در نهایت نظام مدنی را بر نظام طبیعی برتری داده است که همین مسأله نکته حائز اهمیت و البته نگاه متفاوت او نسبت به سایر اندیشمندان نظام طبیعی است. برک ایراداتی را نیز برای نظام مدنی برمیشمارد از جمله تضعیف شدن انسانها به واسطه جنگهای تحمیلی ، ضعیف شدن نظام سیاسی، اقتصاد استبدادمحور و توزیع نابرابر ثروت که در نهایت موجبات بدبختی انسانها را فراهم میکنند.
شایسته سالاری از رویکردهای شاخص در اندیشه سیاسی برک است |
از دیگر تفاوتهای مطرح میان دو نظام طبیعی و مدنی در آراء سیاسی برک تفاوت در موضوع رضایت و موافقت است. برک معتقد است که در نظام طبیعی رضایت و موافقت از سمت تمامی آحاد جامعه صورت میگیرد و تمامی افراد نقش یکسانی را ایفا میکنند. اما در نظام مدنی رضایت و موافقت از طرف کسانی صورت میگیرد که نقش مهم و تأثیرگذاری در وضعیت حکومت دارند. از نظر برک رضایت دو شهروند که شغل و یا جایگاه متفاوتی نسبت به هم در جامعه دارند نباید یکی انگاشته شود و بین رضایت یک کشاورز و یک سیاستمدار تفاوت چشمگیری وجود دارد. بر همین اساس او وجود آزادیهای فردی و اجتماعی را نیز در گرو جایگاه شهروندی افراد میداند که رویهمرفته میتوان ردپای شایسته سالاری را در نظام سیاسی برک نیز مشاهده نمود. به طورکلی برک بر این باور بود که در تمامی جوامع بشری گروهی از افراد جامعه بر سایر گروهها مزیت و برتری دارند.
ثبات اجتماعی و تلاش در جهت حفظ آن از مهمترین نکات در نظام سیاسی برک است |
از نظر برک وظیفه حکمران و یا طبقه حاکم حفظ ثبات اجتماعی (Social stability) است که بهواسطه این مهم حکمران میتواند علاوه بر قدرت از روشهایی برای کنترل اجتماعی (Social control) نیز استفاده کند. او سه شکل از کنترل اجتماعی را عنوان میکند که عبارتند از مالکیت (Ownership)، دین (Religion) و پیشداوری (Prejudice).
مالکیت مسألهای است که برک برای حفظ ثبات جامعه ضروری میداند |
مالکیت در شکل طبیعی خود به شکلگیری نابرابریهای اجتماعی منجر میشود که از نظر برک این مسأله میتواند به ثبات جامعه کمک کند. استدلال او این است که به واسطه نابرابرهای اجتماعی، اقشار ضعیف جامعه که مالکیتی ندارند برای اقشار ثروتمند جامعه احترام قائل میشوند که به مرور این جنبه از احترام به صورت یک عادت درآمده و به واسطه تأثیر پیوسته و پایدار خود میتواند نقش موثری در حفظ ثبات ایفا کند. بر همین اساس او حکومت را به تلاش در ایجاد و برقراری مالکیت تشویق میکند.
در نظام سیاسی برک از دین به عنوان ابزاری جهت ایجاد نظم و جلوگیری از آشوب استفاده میشود |
دین نیز شکل دیگری از کنترل اجتماعی است که بهواسطه پاسخگویی به سوالاتی که عقل از ارائه جواب به آنها عاجز است و همچنین رفع تردید و شک در جامعه نقش یک ابزار ایجادکننده ثبات را ایفا میکند. دین برای افرادی که هیچ امیدی در زندگی ندارند امید را ایجاد میکند و بر همین اساس احتمال ایجاد آشوب و شورش در جامعه را کاهش داده و به برقراری نظم کمک میکند.
برک شکلگیری وحدت اجتماعی را از طریق پیشداوریها میسر میداند |
سومین فاکتور پیشنهادی برک برای کنترل اجتماعی موضوع پیشداروی است. منظور برک از پیشداوری، باورها و رفتارهایی است که بر عقل نظری (عقل علمی/ Theoretical intellect) متکی است. پیشداوریها از این جهت که ایجاد کننده وحدت در جامعه هستند برای نظم اجتماعی سودمند میباشند.
از دیگر کلمات کلیدی در اندیشه سیاسی برک تجربه است. از نظر برک تجربهای که از سدههای گذشته شکل گرفته میتواند راهنمای مناسبی برای رفتارهای اجتماعی و همچنین راهنمایی برای ایجاد و اصلاح حکومتها باشد.
فلسفه سیاسی برک در تمایل به حفظ وضع موجود در نظام سیاسی و علاقه به اصلاح آن خلاصه میشود. |
برک حکومت اقلیت را بر اکثریت بهتر میدانست زیرا معتقد بود که اکثریت برای حکومت از توان کافی برخوردار نیستند. از نظر او حکومت دموکراسی که در آن اقلیت توسط اکثریت سرکوب یا احاطه میشوند بدترین نوع ستمگری و استبداد است که بر همین اساس او مخالف جدی دموکراسی محسوب میشود و حکومت آریستوکراتها را بهتر از دموکراسی میداند.
هرچند برک حکومت آریستوکراسی را به عنوان حکومت مناسب معرفی میکند اما از طرفی این مسأله را مطرح میکند که اگر اکثریت مردم توانایی محدود ساختن خود را دارند نظم بهتری در جامعه ایجاد میشود اما اگر این تونایی در اکثریت مردم وجود نداشته باشد، وظیفه حکومت است که با در نظر گرفتن اقلیت و قدرت تصمیمگیری آنها بر مردم حکومت کند.
انقلابها یکی از آخرین ابزارها برای شکلگیری تحولات جامعه هستند |
برک مخالف شکلگیری انقلاب و ایجاد تحول در جامعه است و فقط در صورتی آن را جایز میدانست که این تحول گامی در جهت حفظ میراث نیاکان و همچنین مانعی برای ایجاد فلاکت و بدبختی باشد. از نظر او انقلابها باید به عنوان آخرین ابزار در جهت شکلگیری تحولات جامعه مورد استفاده قرار بگیرند. بر همین اساس است که او از برخی انقلابها از جمله انقلاب ۱۶۸۵ انگلستان دفاع میکند چراکه آن را گامی در جهت حفظ میراث نیاکان و همچنین چشمانداز مناسبی برای آینده میدانست. برک در بحث انقلاب و تحولات جامعه نیز همچنان بر حضور افراد شایسته و نقش موثر آنها در جامعه تاکید میورزد.
از نظر برک نکته مهم در ایجاد اصلاحات اجتماعی در هر حکومتی، حفظ ثبات جامعه است. بر همین اساس او با اصلاحاتی که شکل تندرو دارند مخالفت کرده و در مقابل روشی تدریجی را پیشنهاد میکند که بر اساس آن تمامی تغییرات مورد نظر حکومتها از طریق مطابقت دادن شرایط با آن چیزی که در حال دگرگونی است میداند.
بهطور خلاصه و رویهمرفته میتوان اندیشه سیاسی برک را اندیشهای محافظهکارانه نامید، چرا که در تمامی آراء و اندیشههای خود تمامی آحاد جامعه را چه از نظر نظام طبیعی و نظام مدنی و چه نوع حکومت که هم در جهت نفع اکثریت سخن رانده و هم به حکومت اقلیت اذعان نموده است ملاحظه نمود چهبسا که اندیشه سیاسی او را انجیل محافظهکاری نیز نامیدهاند.
نویسنده: نفیسه رضوانی زاده
بازپینگ: مطالب بخش حکمرانی - اندیشکده مشیر