سیر تحول حکمرانی _ بخش دوم (حکومت فرد بر مردم)
|
در مطلب گذشته اشاره کردیم که حکومتها از جهت نوع به سه گروه: حکومت فرد بر مردم، حکومت جمع بر مردم وحکومت مردم بر مردم تقسیم میشوند، همچنین حکومت دموکراسی به جهت آنکه فراگیرترین نوع حکومت در نظامهای سیاسی دنیا است بررسی شد. در این مطلب به حکومت فرد بر مردم میپردازیم.
در رابطه با حکومتهای فرد بر مردم ما با دو مسأله مواجه هستیم. مسأله اول نحوه قرار گرفتن فرد حاکم در رأس حکومت است و مسأله دوم رویکردی است که حاکم برای مدل حکمرانی اتخاذ میکند. به طور کلی، مسأله رویکردهای اتخاذ شده از طرف حکمران بسیار مهمتر از نحوه قرار گرفتن او در رأس حکومت است، چرا که حکمران چه از طریق قدرت نفوذی خود و چه از طریق حمایت گروهی خاص در رأس حکومت قرار بگیرد، موضعگیریهای او نسبت به مسائل مختلف میتواند در سرنوشت کشور و موفقیت و یا عدم موفقیت او نقشی تعیینکننده داشته باشد.
حکومتهای فرد بر مردم تحت عنوان حکومتهای پادشاهی شناخته میشوند که به دو نوع پادشاهی مطلقه و پادشاهی مشروطه تقسیم میشود. تفاوت عمده این دو در وجود قانون اساسی و اهمیت دادن به آن است. در حکومت پادشاهی مطلقه، پادشاه بر اساس نظر خود به تصمیمگیری و اداره امور کشور میپردازد و اداره کشور تابع هیچ قانونی نیست، البته این مسأله لزوماً به عنوان یک ویژگی منفی محسوب نمیشود، زیرا زمانی این ساختار منفی خواهد بود که گرایشها و رویکردهای فرد حاکم به سمت استبداد یا دیکتاتوری پیش رود. اما در حکومت پادشاهی مشروطه، پادشاه بر اساس قانون اساسی و نظارت مجلس به اداره امور کشور میپردازد. در پادشاهی مشروطه طیف وسیعی از شیوههای حکمرانی و قانون اساسی مشاهده میشود که در پایینترین شکل از پادشاهی مشروطه این ساختار حکومتی به پادشاهی مطلقه نزدیک است و در بالاترین حد آن نقش پادشاه در ساختار حکومت به صورت تشریفاتی خواهد شد. حکومتهای کشورهایی چون بریتانیا، هلند، ژاپن، نروژ، دانمارک و… از انواع مختلف پادشاهی مشروطه است.
تا به اینجا صحبت بر سر ساختار حکومت بود، اما همانطور که در مطلب پیشین نیز اذعان شد، رویکردهای حکومت، ارزشهای حکمرانی و اهداف آن از مسائل حائز اهمیت در بررسی ساختارهای حکومتی است. ارزشها به طور کلی در تمامی جوامع موارد یکسانی هستند و تفاوت آنها بهواسطه جایگاهی است که به آنها داده میشود. سلامت، رفاه، نشاط و امنیت از ارزشهای مشترک حکمرانی در سراسر جهان و در طول تاریخ بوده و هست و هدف تمامی آنها رسیدن به رشد و تعالی و آرامش میباشد. بر همین اساس، در تمامی اشکال حکومت، رویکردها نقش مهمی را ایفا میکنند چرا که امکان رسیدن به ارزشها و اهداف را فراهم میکنند.
در حکومتهای پادشاهی اگرچه ساختار حکومت به صورت مطلقه یا مشروطه است، اما رویکرد اتخاذ شده از طرف پادشاه یا مجلس میتواند شکل حکومت را بسیار تحتالشعاع قرار دهد. رویکردهای بیشماری را میتوان برای حکومت پادشاهی عنوان کرد، مانند پادشاهی با رویکردهای استبدادی (اتوکراتیک)، آزادی (لیبرالیسم)، پادشاهی با رویکرد جامعهگرایی یا سوسیالیسم، پادشاهی با رویکرد سرمایهداری یا کاپیتالیسم و… .
پادشاه بسته به قدرت حکمرانی خود و یا مجلس بر اساس میزان نفوذ رأی خود میتواند گرایشهای متفاوتی را در شیوه حکمرانی وارد کند که همه این گرایشها بستگی به نگرش متفکران یا برنامهریزان حکومتی نسبت به شیوه درست حکمرانی برای رسیدن به اهداف متعالی هر جامعه دارد، در این بین چگونگی حفظ قدرت حاکمان و استیلای آنها بر جامعه در عین محبوبیت تأثیر بسیاری بر انتخاب رویکردهای مختلف از جانب حاکمان دارد.
از نظر جامعهشناسی، حکومتهای پادشاهی با رویکرد استبدادی یا اتوکراتیک نمایانگر قدرتهایی هستند که بدون توجه به نظر و خواست و سرنوشت مردم به اعمال قدرت میپردازند و خواست و نیات خود را با ابزارهای حکمرانی بر افراد جامعه تحمیل میکنند. ویژگیهای مشترکی در تمامی حکومتهای استبداد محور دیده میشود که عبارتند از انحصارطلبی در اعمال قدرت، سرکوب تمامی نهادهای سیاسی و اجتماعی مخالف، تمرکز قدرت در دست فرد یا یک گروه از حاکمان، فقدان حکومت قانونی، محدودیتهای شدید اجتماعی، تصمیمگیری بر مبنای احساسات آنی و زودگذر و استفاده از روشهای اجباری، خشونتآمیز و وحشتآفرینی برای کنترل سیاسی و اجتماعی کشور.
در حکومتهای پادشاهی، استبداد میتواند به عنوان یک رویکرد از طرف پادشاه مورد اتخاذ قرار بگیرد که شکل فراگیرتر این نوع رویکرد را میتوان در بسیاری از حکومتهای پادشاهی مطلقه ملاحظه کرد که در بسیاری از موارد پادشاهی مطلقه تحت عنوان پادشاهی استبدادی نیز قلمداد میشود. به طور کلی استبداد ماهیتی منفی دارد که شکل گویای آن را میتوان در حکومتهایی چون فاشیسم و نازیسم و سرنوشت دیکتاتورهایی چون موسیلینی، هیتلر و… ملاحظه نمود که با رویکردهای استبدادی خود ظلمها و ستمهای فراوانی را نه تنها برای مردم کشور خود که بر تمامی مردم دنیا تحمیل کردند. پادشاهی مطلقه در دوران جدید را میتوان در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس مشاهده نمود.
از جمله رویکردهای دیگری که میتوان برای حکومت های پادشاهی برشمرد می توان حکومت پادشاهی با رویکرد دینی یا تئوکراسی را نام برد که پادشاه خود را ملزم به پیروی از دستورات دینی میداند و قوانین کشوری را بر اساس اصول دینی و اعتقادی پیریزی میکند (حکومت واتیکان). در پادشاهی با رویکرد جامعهگرایی (سوسیالیسم)، حذف شدن فاصله طبقاتی بین افراد جامعه و اصالت دادن به تمامی افراد در اولویت قرار دارد. این رویکرد پایینترین حد از حکومت مشروطه از نظر قدرت پادشاه محسوب میشود که تا حدودی به سمت حکومت دموکراسی متمایل میباشد (مانند حکومت دانمارک). در پادشاهی با رویکرد سرمایهداری (کاپیتالیسم) مسأله سرمایه و سود مطرح است و به شکلهایی چون اقتصادی و صنعتی و… تقسیم میشود و مراد از آن مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید اقتصادی برای بالابردن سود و افزایش سرمایه در بازارهای رقابتی است (مانند پادشاهی بریتانیا). پادشاهی با رویکرد آزادی (لیبرالیسم) در برابر رویکرد الهی یا دینی قرار میگیرد و آزادی مبتنی بر فردگرایی یا اومانیسم را مطرح میکند. لیبرالیستها وجود وحی یا دین را برای پیشبرد سعادت انسانها ضروری نمیدانند.
تمامی رویکردهای مطرح در زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… میتوانند به عنوان رویکرد اتخاذی در هر سه نوع حکومت ملاحظه شوند. مسأله حائز اهمیت فقط در این نکته است که هر فرد یا گروه در رأس حکومت بر اساس نگرشها، معیارها، ارزشها و اهداف خود چه رویکردها و گرایشهایی را اتخاذ میکند و برای بقای نظام خود به چه سیاستهایی متوسل میشود. در ادامه در بخش سوم از بررسی حکومتها به حکومتهای جمع بر مردم خواهیم پرداخت.
با توجه به موارد مطرح شده به طور خلاصه میتوان گفت که حکومت فرد بر مردم شکلی از ساختار حکومت است که رویکردهای حکمرانی حاکم بر این ساختار نتیجه این شکل از حکمرانی را مثبت یا منفی میکند.
نویسنده: نفیسه رضوانیزاده
بازپینگ: مطالب بخش حکمرانی - اندیشکده مشیر