سیر تحول حکمرانی_بخش ششم (تفکر سیاسی نیکولو ماکیاولی)
|
نیکولو ماکیاولی از اندیشمندان مطرح عصر روشنگری محسوب میشود. آراء و نظریات او بهشدت متأثر از نهضت اصلاح دینی، نهضت رنسانس و اندیشههای انسانگرایانه یا اومانیستی است که بهطور مشخصی قرون وسطی را از عصر جدید متمایز میسازند. دورانی که بعد از آن پرداختن به حقوق مردم و چگونگی تضمین آن به موضوع اصلی و توجه محوری در سیاست تبدیل میشود. در تمامی نوشتههای ماکیاولی میل به ویژگیهای نهضت رنسانس همچون طبیعتگرایی، فردگرایی، عشق به تمدن باستان، مردود شمردن دین و اعتقادات فوق طبیعی، اخلاق لذت جویانه و غیره مشهود است و در مقابل تمام ارزشهای مطرح در قرون وسطی که برای رسیدن به زندگی بهتر تجویز شده است و همچنین تمامی نظرات و راهکارهای مطرح شده توسط متفکران سدههای میانه که مبتنی بر کتاب مقدس و علم کلام بود را کنار میگذارد.
نهضت اصلاح دینی، نهضتی برگرفته از مسیحیت بود که رهبران آن و در رأس آنها مارتین لوتر مدعی بودند که میخواهند دین را از تمامی آلودگیها و انحرافات نجات دهند، اما در مقابل آن، رنسانس یا عصر نوزایی یک نهضت ضد دینی بود که به دنبال زنده کردن فرهنگ باستانی در مقابل نفوذ مسیحیت بود.
شهرت اصلی ماکیاولی بهواسطه فلسفه سیاسی اوست. او حکومتها را به دو نوع جمهوری و پادشاهی از نوع موروثی تقسیم میکند و حکومت جمهوری را نیز بهترین حکومت معرفی میکند. آراء او درباره حکومتها در کتاب معروف او «شهریار» مطرح شده و در کتاب «گفتارها» به شرح محاسن و ویژگیهای حکومت جمهوری میپردازد.
ماکیاولی معتقد است که تمامی دولتها میل به گسترش و توسعه طلبی دارند و به همین دلیل نمیتوانند به اخلاق، انسانیت، دین و همینطور قوانین بینالمللی متعهد باشند. از نظر او انسانها بهواسطه پلیدی، به نظامهای سیاسی باثبات نیاز دارند تا بتوانند بهواسطه آن زندگی اجتماعی داشته باشند. ماکیاولی جوهره اصلی سیاست را در پاسخگویی به این سوال میداند که چگونه میتوان قدرت حکومت و فرمانروا را تامین کرد؟ در نظام سیاسی مطرح شده از طرف ماکیاولی، قدرت هدف است نه ابزار و بر همین اساس تلاش میکند تا اشکال مختلف قدرت و راههای مختلف اعمال آن را بررسی کرده و برای مسائل مورد مواجهه برای آن راه حلهایی ارائه کند و بر همین اساس است که برای اولین بار مسأله کاربردی شدن حکومت مطرح میشود. ماکیاولی هر چیزی را که در پیشبرد اهداف حکومت و دستیابی به قدرت موثر باشد را مجاز میپندارد و با در نظر گرفتن تمامی این موارد است که معروفترین نظریه خود یعنی جدایی سیاست از اخلاق را مطرح میکند. او در طرح این نظریه متأثر از ارسطو است چرا که او نیز معتقد به جدایی اخلاق از سیاست بود، منتهی ارسطو جدایی اخلاق و سیاست را از لحاظ علمی و فطری بررسی میکرد اما ماکیاولی شکل گستردهتری برای آن در نظر گرفت و جدایی اخلاق و سیاست را از لحاظ عینی و عملی نیز مورد توجه و بررسی قرار داد.
از دیگر مفاهیم بنیادی در فلسفه سیاسی ماکیاولی «ویرتو» یا همان «فضیلت» است که شرط اساسی برای دوام و استمرار حکومتهای شهریاری یا پادشاهی است. فضیلت یک نوع از استعداد است که شهریار را برای استفاده از فرصتها در برابر اوضاع و احوال جامعه و همچنین غلبه بر شرایط نابسامان توانمند میسازد.
از جمله مسائلی که ماکیاولی از آن برای رسیدن به اهداف حکومت و رسیدن به قدرت بهره میبرد مسأله دین است. او از دین به عنوان ابزاری در نقش اجتماعی و در جهت ایجاد اتحاد ملی و همبستگی و همچنین یکپارچگی نظام سیاسی استفاده میکند و همانطور که در سطور بالا نیز ذکر شد، او از تمامی ابزارها برای رسیدن به قدرت و حفظ آن بهره میبرد که دین نیز به عنوان یک ابزار از این امر مستثنی نیست. دین برای ماکیاولی ابزاری است در درون حکومت و نه در مقابل آن و معتقد است که دین باید از حکومت تبعیت داشته باشد.
به طور خلاصه، آراء سیاسی ماکیاولی ارائهدهنده بینشی کلی از رنسانس و رفرماسیون یا همان نهضت اصلاح دین است، مسائل حائز اهمیتی که تاثیرات آنها در تفکرات اندیشمندان قرن ۱۵ تا ۱۸ میلادی قابل ملاحظه است که در ادامه به شرح نظریات سایر اندیشمندان و نظریهپردازان سیاسی مطرح در این دوره میپردازیم.
مهمترین آراء و نظریات سیاسی بعد از ماکیاولی متعلق به هوگو گروتیوس، اندیشمند هلندی است که شهرتش به واسطه تدوین قوانین بینالمللی با تمرکز بر حقوق طبیعی است. به طورکلی آراء و نظریات تمامی اندیشمندان در طول تاریخ بسیار متأثر از شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و غیره بوده و هستند.
یکی از مهمترین مسائل مطرح در زمان گروتیوس مسأله اختلاف و جنگ میان دولتها بود که بر همین اساس تمرکز عمده وی در جهت تدوین نظامی از قوانین بود که برای حفظ صلح جهانی و کنترل رفتار دولتها کارآمد باشد. برای دستیابی به این مهم و جلوگیری از اختلاف میان دولتها او قوانین طبیعی را مطرح میکند، یعنی قوانینی که بهواسطه منشأ طبیعی و حیاتی بودن برای نسل بشر از مقبولیت و پذیرش بینالمللی برخوردار است. قوانین طبیعی مانند حق زندگی، صلح، امنیت و… را حکم عقل میداند و آن را فراتر از قداست و نیروی معنوی دین میپندارد. او قوانین طبیعی را نقطه مقابل منفعتطلبی و قدرتطلبی سیاستهای برخی از دولتها میداند و برای برقراری عدالت و جلوگیری از بروز مشکلات و قدرت طلبیهای برخی دولتها ایجاد دادگاه بینالمللی را جهت مجازات ناقضان قوانین طبیعی عنوان میکند که تلاش او در نهایت به تأسیس دیوان عدالت لاهه در قرن بیستم منجر میشود.
همانطور که در مباحث و گفتارهای پیشین اشاره شده است، نهضتها و جنبشها در تمامی ابعاد و موضوعات بر دیدگاه فلاسفه و نظریهپردازان به شکل قابل ملاحظهای تأثیرگذار بودهاند و میتوان به طور کلی این مسأله را مطرح کرد که تمامی مسائل مربوط به انسانها اعم از مسائل اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، سیاسی، اقتصادی و… به طور چشمگیر و اجتنابناپذیری بر یکدیگر تأثیرات زیاد و عمیقی دارند. بر همین اساس، ضروری مینماید که رویدادهای تاریخی و اجتماعی در طول سدههای متمادی مورد تأمل و دقت بیشتری قرار بگیرند.
مقالات مرتبط: انواع حکومتها (۱)، (۲)، (۳)، (۴)، (۵)
نویسنده: نفیسه رضوانیزاده