پرورش هوش هیجانی کودکان
در سالهای اخیر تحقیقات زیادی بر روی هوش و انواع مختلف آن صورتگرفته است. مهمترین دستاورد این تحقیقات پی بردن به اینموضوع است که هوش بهطور یقین یک مفهوم چند عاملی است و آزمونهایی که برای تعیین میزان هوش مثلاً برای ورود به دبستان از کودکان گرفته می شود واقعاً ناعادلانه است زیرا تنها به یکی از وجوه هوش میپردازد. یکی از مشهورترین روانشناسان در حوزه هوش گاردنر بود که حداقل هفت عامل را برای هوش بیان کردهاست و در ادامه ی تحقیق درمورد عاملهای مختلف هوش در زمینهی هوش بین فردی یا هوش هیجانی هم پژوهش خود را بسط و گسترش داد. هوشی که به توانایی درک افراد دیگر تعبیر میشود یعنی فرد بتواند حالات دیگر افراد را تشخیص داده و متناسب با آن یک رابطه سالم و مؤثر برقرار کند.
هوش عاطفی یا هیجانی
اصطلاح هوش عاطفی توسط پیتر سالووی در دهه1990 برای اولینبار مطرح شد که بهطورکلی بهمعنای شناخت و توانایی کنترل عواطف و هیجانات خود است، یعنی فردی که هوش هیجانی بالایی دارد مؤلفههای مختلف هیجانات را میتواند با هم تلفیق و کنترل کند که برای آن مؤلفه های شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری درنظرگرفته شده است. تحقیقات مختلف ثابت کرده هوشبهر بالا لزوماً به موفقیت افراد در زمینههای مختلف نمیانجامد و هوش هیجانی به آنها بیشتر کمک میکند تا در ارتباط با همکاران و در محیط شغلی یا خانوادگی موفقتر عمل کنند.
هوش هیجانی در کودکان
نوزادان از همان بدو تولد هیجانات اصلی (خشم،ترس،غم،شادی) را دارا هستند و آنها را تاحدودی میشناسند. نوزادان برای مدیریت احساسات و بروز عواطف منفی خود از گریه کردن،مکیدت انگشت شصت یا مکیدن پستانک استفاده میکنند.
کودکان بیشتر هیجانات را از والدین خود می آموزند. دانیل گلمن که تحقیقات زیادی در زمینه هوش هیجانی دارد می گوید: زندگی خانوادگی اولین مدرسه ما برای یادگیری عاطفی است. آموزش مهارت های عاطفی و هیجانی توسط والدین به فرزند خود از همان بدو تولد آغاز میشود.
واکنش های عاطفی میان کودک و والد نه تنها به پیشرفت توانایی های شناختی او کمک می کند بلکه در تکامل بخش های مغز او که مربوط به هوشیاری عاطفی و عواطف می شود هم موثر است.
یک قانون ثابت وجود دارد که میگوید کودکان آنچه که شما میخواهید نمیشوند آنها آنچیزی میشوند که شما هستید، بنابراین تمرکز بر روی کودکان در درجه نخست امری نادرست است. کودک اولین تجربه روابط اجتماعی خود را در خانواده بدست میآورد و از پدر و مادر و دیگر اعضا میآموزد چگونه روابط بینفردی برقرار کند، هیجانات خود را کنترل کند و یا ترسها و ناراحتیهای خود را بروز دهد.
کلیدهایی برای راهنمایی و پرورش کودکان در این زمینه ارائه دادهاست.
1. حساسیت و هوشیاری نسبت به عواطف کودک: مرحله اول در پرورش هر موضوعی شناخت دقیق نسبت به آن است. اگر پدر و مادر نسبت به هیجانات و عواطف خود و کودکشان آگاه نباشند نمیتوانند درست آن را مدیریت و راهبری کنند. والدین باید نسبت به عواطفی که کودکشان نشان میدهند حساس بوده و پاسخ درستی ابراز کنند. مثلاً کودکی که زمینخورده و به شدت ضربه دیده است و هماکنون در حال گریه و ابراز ناراحتی است اگر نسبت به احساس او بیتوجهی شود یا مرتب به او بگوییم اتفاقی نیفتاده است و تو خیلی درد نداری باعث میشود کودک نسبت به احساساتش شک کند و آنها را درست نشناسد. بعضی از احساسات کودکان در خلال بازیهای آنان یا رفتارهایی مثل پرخوری یا کمخوری، توالت رفتن یا حتی در کابوسهای آنان بروز پیدا میکند.
2. شناخت و نامگذاری احساسات : پژوهشها نشان میدهد نامگذاری عواطف میتواند تأثیری آرامبخش بر روی دستگاه اعصاب فرد بگذارد زیرا به کودک کمک میکند تا سریعتر از اتفاقات ناراحتکننده رهایی پیدا کند و حال بهتری را تجربه کند. کودکی که تفاوت بین ناراحت، عصبانی، نگران و هراسان را نمیداند نمی تواند درست آنها را ابراز کند و درمرحله بعد مدیریت کند. یکی از راههای شناخت و نامگذاری احساسات استفاده از شکلکها یا ایموجی هایی با احساسات مختلف است و آموزش دادن به کودک که کدامیک ناراحت یا کدام عصبانی هستند.
3. تاثیر محیط و فضای پیرامون کودک : کودکی که در محیطی غنی از محرک های مختلف رشد کند مغز او تحریکات زیادی دریافت می کند و منجر به، به کارگیری ظرفیت های زیادی از مغز او میشود.
4. مهارت پذیرش کودک : سعی نکنید مرتباً کودک خود را امرونهی کنید و با موعظه آنگونه که دوست دارید او را شکل دهید، سعی کنید او را با همان توانایی ها و ضعف هایی که دارد بپذیرید و با این پذیرش بی چون و چرا به رشد او کمک کنید. به عنوان مثال کودکی درحال ساختن یک قلعه ی شنی است، والدینی که به او این اجازه را می دهند (تاحدی که خطری برای او نداشته باشد) هرگونه دوست دارد این قلعه را بسازد یعنی او را پذیرفته اند، اما والدینی که مرتباً به کودک می گویند چرا برایش در نساختی؟ چرا حصار درست نکردی؟ قلعه ات را اینجا نساز دریا خرابش میکند و….) این پیام را به کودک خود می دهند که تو توانایی لازم را نداری و همواره به مراقبت و کمک نیاز داری و این پیام باعث وابستگی کودک میشود و توان حل مسئله را از او می گیرد.
تأثیر قصه و داستان بر هوش هیجانی کودکان
قصه گویی درطول تاریخ بشر موردعلاقه و توجه بوده و جذابیت و کشش خاصی داشته است. در زمینه نقش و اهمیت قصه، افلاطون از نخستین اندیشمندانی بود که اهمیت قصه برای کودکان را دریافت و بخشی از کتاب جمهوریت خود را به بیان این اهمیت اختصاص داد. اریکسون قصه را تلقین شفابخش می داند که موجب کاهش اضطراب کودک شده، به طوری که از طریق همسان سازی با شخصیت ها و یا موقعیت های یک قصه، او را در کشف عواطف خود و دیگران یاری می دهد. بندورا نیز معتقد است، کودکان با دیدن کسانی که رفتارهای تحسین انگیز دارند و گوش کردن به حرف های آنان، از طریق پسخوراند به ارزش رفتار خود پی برده و سعی می کنند سازگاری و کارآیی خود را در محیط افزایش دهند.
در آخر باید به این مطلب اشاره کرد، کودکانی که هوش هیجانی بالایی دارند به طور کلی به خوبی از پس روابطشان بر میآیند و این موضوع در روابط آینده آنها بسیار تاثیرگذار است، بنابراین والدین باید به این موضوع اهمیت داده و برای آن از دوران کودکی برنامه ریزی مناسبی انجام دهند.
نویسنده : مطهره هویدا